سفارش تبلیغ
صبا ویژن
انسان خطای آموزگارش را نشناسد، تا آنکه اختلاف [و دیگر نظرات] را بشناسد . [ایّوب علیه السلام]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :6
بازدید دیروز :2
کل بازدید :3982
تعداد کل یاداشته ها : 9
103/2/11
7:59 ص
مشخصات مدیروبلاگ
 
مژده خدامی پور[16]

خبر مایه
بایگانی وبلاگ
 
مهر 92[3]
لوگوی دوستان
 

پیوند دوستان
 
در آغوش خدا بهار عشق

سپیده دم متولد شدم

فرصت نشد تا برای آسمانم

ستاره ای بچینم!

 ***

"عوضی"

برخواست ساعت مچی اش را نگاه کرد

نسکافه ای برای خودش رو به راه کرد

با استکان قهوه ای اش هی قدم زد و

از پشت پنجره به خیابان نگاه کرد

دنبال چشم های کسی توی قهوه بود

شکل پلنگ دید و تعبیر ماه کرد

آن شب به عاشقانه ترین شکل ممکنش

آخر درست مثل یک آدم گناه کرد

همراه دانه های شکر توی استکان

خود را میان قهوه ی تلخی تباه کرد

چشمان قهوه ای و خیابانی عاقبت

او را سفید بخت نکرد و سیاه کرد

جای همه عوض شده بود آنطرف و او

ما بین این همه عوضی اشتباه کرد

    

"و زن..."

قرار بود فسنجان شام او بشود

دوباره رب انار و شکر کم آورده ست

بیا بریز از آن خاطرات لبریزت

بیا بنوش  که لپ های او دم آورده ست

و زن...شبیه برنجی که دم...نه دم نکشید

شبیه سبزی وارفته ای میان خورش

میان مغز خودش نان تست میچیند

و داد میزند از خود به خود برش به برش

کنار مطبخ یک پنت هاوس نارنجی

کسی به گرده ی یک مبل چرم لم داده

و شیشه ی عسلی روی فرش چپه شده

و ساندویچ جگر روی تخت افتاده

صدای ناله ی ماشین ظرف شویی و باد

و رقص لوردراپه در آغوش پنجره ها

و نور خسته خسته ی ال ای دی ساکت

و قطره های سرد عرق روی سرسره ها

     ###

دو تکه ابر پاره و یک برج بی سر و پا

که چشم پنجره ها را دوباره پس میزد

و پنجره ای بسته روی آخرین طبقه

که در حرارت سردی نفس نفس میزد...

شب و روزتان قشنگ  

 


92/7/5::: 12:29 ع
هات فیس بوک نظر()
      امروز...